Saturday, May 12, 2007

سنگ‌نوشته‌های پادشاهی

میراث مکتوب شاهان هخامنشی از کوروش کبیر تا داریوش سوم، سنگ‌نوشته‌های پادشاهی و نیز هزاران لوحی است که در تخت جمشید یافت شده اند. اگر چه باستان شناسان برای بازسازی رویدادهای تاریخی 2 سده حکمرانی هخامنشیان، چیزی به جز این اسناد در دست ندارند. اما وجود منابع دیگر تاریخی که در بیرون از حوزه قلمرو امپراتور هخامنشی یافت شده اند، کمک بسیاری برای نگارش کتب تاریخی کرده است. این منابع شامل اسنادی است که در ایالاتی نظیر میانرودان و مصر به دست آمده‌اند و نیز نوشته‌های مورخان کلاسیک مانند هرودت، استرابون، سقیاس و جانشینان آنان در این زمینه منابع خوبی به شمار می‌‌روند، این وجود نمی‌توان اهمیت سنگ‌نوشته‌های هخامنشی را نادیده گرفت. این سنگ‌نوشته‌ها که اغلب به دستور داریوش ،خشایار و اردشیر روی لوح یا سنگ به رشته تحریر درآمده‌اند ،نکات جالبی را در زمینه تاریخ باستانی خاورمیانه در خود پنهان دارند.

سنگ ‌نوشته‌های پادشاهی
آنچه در زمینه سنگ‌نوشته‌های پادشاهی هخامنشیان در همان گام نخست جلب توجه می‌‌کند، تنوع محتوایی و جنس اشیایی است که این سنگ‌نوشته‌ها روی آنها حک شده اند. غالب این سنگ‌نوشته‌ها به سه زبان رسمی و رایج شاهنشاهی هخامنشی یعنی پارسی باستان، عیلامی و بابلی نوشته شده اند. برخی از این سنگ‌نوشته‌ها برای شناسایی نقش برجسته‌ها و یا محل‌ها نوشته شده‌اند و نام و عنوان پادشاه محتوای اصلی آنها را تشکیل می‌‌دهد. نمونه‌هایی از این سنگ‌نوشته‌های ساده روی دیوارها و نقش برجسته‌های کاخ‌های کوروش و داریوش اول در پاسارگاد و تخت جمشید و نیز مهرها و برخی گلدان‌ها دیده می‌‌شود. این سنگ‌نوشته‌ها کمک می‌کنند تا باستان شناسان بتوانند بناهایی را که سنگ‌نوشته‌ها بر روی آنها نوشته شده اند، شناسایی کنند. به عنوان مثال با قرایت سنگ‌نوشته اردشیر دوم در شوش که روی پایه ستون‌ها حک شده است به خوبی می‌‌توان نام آپادانا را در آن مشاهده کرد و یا سنگ‌نوشتهای که روی دروازه ورودی کاخ به دستور خشایار نوشته شده است، مؤید این مطلب است که داریوش آن را بنا نهاده است. شمار اندکی از سنگ‌نوشته‌ها توضیحات بیشتری را به خواننده ارایه می‌‌دهند. به عنوان مثال در الواح مکشوفه از پی بنای کاخ‌های شوش نام تمامی ملت‌هایی که در ساخت بنا مشارکت داشته‌اند و نیز محل اصلی که مواد اولیه تزیینات کاخ‌ها از آنجا آورده شده،نوشته شده است. برخی از این سنگ‌نوشته‌ها به موضوعات فکری ،اخلاقی و مذهبی اشاره می‌کنند ،نظیر سنگ‌نوشته روی آرامگاه داریوش در نقش رستم یا الواح مکشوفه از پی بنای کاخ خشایار در تخت جمشید. اما مهم‌ترین سنگ‌نوشته هخامنشی از نظر تاریخی و نیز بلندترین آنها، خط نبشته داریوش بر دیواره کوه بیستون است. سنگ‌نوشته بیستون بسیاری از رویدادها و کارهای داریوش اول را در نخستین سال‌های حکمرانی اش که مشکل‌ترین سال‌ها حکومت وی نیز بود،به طور دقیق روایت می‌‌کند. این سنگ‌نوشته عناصر تاریخی کافی برای بازسازی تاریخ هخامنشیان را داراست. به واقع با وجود فراوانی منابع میانرودانی، مصری، یونانی و لاتین نمی‌توان با تکیه بر آنها نسب‌شناسی کاملی از خاندان هخامنشی از هخامنش تا داریوش را به دست آورد. برای این منظور متن سنگ‌نوشته بیستون فرصت مناسبی را در اختیار مورخ قرار می‌‌دهد که در آن شاه شاهان نوشته بلند خود را با تایید مجدد رابطه اش با خاندان شاهنشاهی پارسیان آغاز می‌‌کند و به تدریج اخلاف خود را نام می‌‌برد: ویشتاسپ آرشام آریارمنه، چیش پش و هخامنش. این تبارشناسی به دلایل مختلف مدت‌های طولانی مورد ایراد قرار گرفته بود. زیرا در این فهرست نام دو نفر از شاهان هخامنشی که پیش از داریوش حکومت می‌‌کردند یعنی کوروش کبیر و کمبوجیه اول به چشم نمی‌خورد.

وانگهی بسیاری از آشورشناسان کوروش ،پادشاه انشان و بنیانگذار سلسله هخامنشیان را با شخص دیگری هم اسم او که پادشاه پارسوماش بود، با هم اشتباه گرفته اند. همین مسأله موجب شده است که مفسران سنگ‌نوشته نسبت به محتوای سنگ‌نوشته داریوش با شک و تردید نگاه کنند و او را غاصب پادشاهی هخامنشیان بدانند که با نوشتن این سنگ‌نوشته سعی داشته است برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خود از نگاه آیندگان، شجرنامه خود را دست کاری کند. سر آخر این که چون کوروش عنوان پادشاه انشان، شهری در نزدیکی تخت جمشید را نیز داشت این مسأله مورد تأیید قرار گرفته است که وی نمی‌توانسته است به طور هم‌زمان دو عنوان پادشاهی یکی در انشان و دیگری در پارس داشته باشد. به واقع با تحلیل کلی تمامی منابع می‌‌توان به این شکل نتیجه گرفت. در ربع سده نخست سده ششم ق.م چیش پشپسر هخامنش حکمرانی پارس را به پسر بزرگ‌ترش آریارامنه اعطا کرد در حالی که پسر کوچک‌ترش،کوروش اول به حکمرانی انشان منصوب شد. پس از مرگ آریارامنه، پسر وی آرشام جایگزین وی شد ولی پس از کوروش اول پسرش کمبوجیه اول و پس از او نیز پسر وی کوروش دوم جانشین او شد. این رویدادها در اواسط سده ششم پیش از میلاد به وقوع پیوست. در این دوران،کوروش توانست مادها را به تبیعت خود در آورد و به افتخار و ثروت دست یابد. آنچه به نظر واقعی تر می‌‌رسد این است که پادشاه پارس، آرشام، تبعیت از فاتح جدید را پذیرفت و به این ترتیب پادشاهی پارس به پسر کوچک‌تر آریارمنه منتقل شد. مدتی بعد کوروش بخش‌های بزرگی از مناطق خاورمیانه را به تصرف خود در آورد. بعد از او نیز کمبوجیه دوم راه فتوحات پدرش را ادامه داد و بر گستره شاهنشاهی هخامنشی افزود. کمبوجیه در بازگشت از مصر به طور اتفاقی فوت کرد ـ برخی دلیل مرگ وی را بیماری و برخی دیگر توطئه اطرافیان می‌‌دانند اما مسلم است که وی در مسیر بازگشت از مصر مرده است ولی دلیل آن تا کنون مکتوم باقی مانده است.

پس از مرگ کمبوجیه دوم کسی وارث پادشاهی هخامنشیان نبود. ولی از شاخه دیگر تاج سلطنتی به آرشام یا پسرش ویشتاسب پدر داریوش می‌‌رسید. آنچه به نظر واقعی می‌‌رسد این است که داریوش در زمان حیات پدر و پدر بزرگش، با موافقت آنها، حکومت را به دست گرفت. چرا که در زمان ساخت کاخ داریوش در شوش در اوایل حکمرانی وی، بر اساس اطلاعات الواح مکشوفه از پی بناها، این دو زنده بودند. اگر داریوش حکومت را به دست گرفت ،شاید به این دلیل باشد که او جوانتر و پر انرژی تر از آنها بوده است و از استعداد خوبی برای پادشاهی برخوردار بود؛ پادشاهی بر شاهنشاهی که به گفته خود وی از سکاها در آن سوی سغد تا اتیوپی و از هند تا سارد گسترده شده بود.

منبع: ویکیپدیا، برگرفته از نوشتاری از فرانسوا والا، مترجم: رضا مصطفی زادگان، برگرفته از مجله الکترونیکی فرش ایران (برداشت آزاد).

No comments: